سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نگاه منتظر


ساعت 7:0 عصر پنج شنبه 86/3/10

پوشش، شأنی از شئون زندگی انسان است ،وپدیده ای است که تقریبآبه اندازه طول تاریخ بشرسابقه وبه قدر پهنه جغرافیای امروز زمین گسترش دارد .سیر حرکت انسان از غار نشینی به سوی تمدن وشهرنشینی از آن حکایت دارد که تشکیل محیط های اجتماعی بزرگتر انسان را وادار به شرم وحیا وحفظ عفت واختراع انواع مختلف پوشش وبهترین وپوشیده ترین نوع آن می نماید .در واقع با رشد تمدن حجاب وپوشش کاملتر می شود .اما باید بیان کرد در انگاره اسلامی ودین پیامبر (ص)نوع حجاب پوششی است کامل که بهداشت وروح آدمی را در پی دارد .چرا که حجاب جزءضروریات دین اسلام است .

از تحقیقات به عمل آمده ،مسلم شده که لباس دست کم پاسخگوی سه نیاز آدمی است :

الف.اینکه او را از سرما وگرما وبرف وباران حفظ می کند .

ب.دیگر آنکه در جهت حفظ عفت وشرم به او کمک میکند .

ج.وبالاخره به او آراستگی وزیبایی ووقار می بخشد .

لباس وپوشش آدمی را از یک لحاظ می توان به مسکن او تشبیه کرد .چرا که هر فرد نخست در پوشش خود سکونت دارد .حجاب وپوشش انسان ،نخست تابع فرهنگ جامعه است وسپس تابع سلیقه خود او .

در مقام اثبات این ادعا مطالعه اجمالی از کشور های اسلامی ،هند،بخشهای وسیعی از آفریقا،آسیای شرقی وبومیان آفریقا نشان می دهد که فرهنگ وتمدن آنها در نحوه پوشش چگونه مورد حجوم قرار گرفته است .

تفاوت عمده فرهنگ جدید غربی وفرهنگ اسلامی ،در تعریف انسان منعکس می شود .اگر انسان بر حسب فرهنگ غربی ،موجودی است که معنویت برای او فرع وروبنای زندگی مادیت است ،در فرهنگ اسلامی انسان موجودی است که معنویت کمال مطلوب وغایت ونهایت زندگی اوست . لذا انسان در همه بینش های معنوی واز جمله در اسلام برای آن پوشش به تن می کند تا خود را بپوشاند .حجاب برای او یک حریم است وبه منزله دیوار محکمی است که تن را از دستبرد محفوظ می دارد وکرا مت او را تضمین می کند .

 


¤ نویسنده: سحر

نوشته های دیگران ( )

ساعت 3:24 عصر چهارشنبه 86/3/9

شک کنید واز آن گذر کنید تا به باور قلبی برسید .

این اعتقاد که چون پدران ما مطلبی را معتقد بودند وبدان پایبند ،پس ما هم آنرا باور داریم وبه آن پایبندیم همان اعتقاد عصر جاهلیت است که امتها همیشه در مقابل انبیا ومردان خدا کورکورانه بدان تمسک می جستند وبا آن مهر تأیید بر باورها واعتقادات خود می نهادند وخداوند در قران در پاسخ به آنها چنین می فرمود :آیا پدران شما بدون تعقل واندیشه بدین اعتقادات پایبند بوده اند باز هم بر راه آنان پا فشاری می کنید ؟

برای گریز از افتادن در این کج راهه امت های گذشته باید یک بار  هم که شده در مقدس ترین باورهای خود شک کنیم واین پرسش را از خود بپرسیم که آیا چنین باوری حق است ؟چرا؟

تنها با پرسش وشک وسپس جستجو در مقام یافتن پاسخ به آن است که به باوری ژرف وپاک ورخنه کرده در جانمان ،دست می یابیم که این همان مرتبه عالی از ایمان است .به راستی مراد خدا از سفارش به اهل ایمان به ایمان آورن چیست؟ آیا نمی خواهد بفرماید که از طریقی همچون پرسشگری وشک وسپس تحقیق در بدست آوردن پاسخ آن ایمان هاوباورهای خود را راسخ کنید ؟

البته چند نکته را هرگز نباید فراموش کرد ؛شک وتردید ما باید مقدس باشد وبا نیتی حق جویانه وخالصانه در باورها شک کنیم که در این صورت به حق خداوند ما را راهنمایی خواهد کرد .

فراموش نکنیم که شک گذر گاه خوبیست ولی هرگز قرارگاه مناسبی نمی باشد ،لذا هر گاه شک کردیم با جستجوگری ومطالعات خود باید به فکر گذر از آن باشیم چرا که کهنه شدن شک و تردیددر وجودمان نسبت به یک باور ،ما را به انکار آن می کشاند .

فرق روشنی است میان شک های پاکوشبهه افکنی های ناپاک کهاز دلهای مریض بر می خیزدکه هرگز از این فرق غافل نباشیم شبهات بار منفی داشته و از روحیه ای منکرانه بر می خیزد که صاحب شبهه پیش از شک کردن خود منکر است وانکار اوست که او رابه القا شک وتردید در باورها رهنمون است. 

 


¤ نویسنده: سحر

نوشته های دیگران ( )

ساعت 10:14 صبح دوشنبه 86/3/7

عشق را چگونه می بینید ؟

لطفش بیشتر است که از زبان خودتان این جناب عشق را معرفی کنم .

یکی می گوید عشق یعنی خدا ودیگری می گوید عشق یعنی زندگی ،عشق یعنی انتظار فرج ویکی از شما می گوید عشق یک چیز باور نکردنی ونفر بعدی می گوید عشق یعنی خوش بودن ودنیا  بر وفق مرادت چرخیدن

ودوستان دیگر به ترتیب می گویند

عشق یعنی دنیا رابه رنگ آبی دیدن

عشق یعنی خواب صبح را دنبال نخود سیاه فرستادن وخودت روی سجاده عاشق شدن

عشق یعنی ماهی (نه ماهی توی دریا ماه توی آسمون )که برای دل چاه خودش رافدا کند .

عشق یعنی با تمام وجود یک چیز را دوست داشتن

عشق یعنی زمزمه کردن کلمه هدف وگیر سه پیچ دادن برای رسیدن به اون...

ونفر آخر می گوید عشق جرقه ایست که فقط خودت آنرا لمس می کنی .

وآخر کلام اینکه عشق یعنی....(راستی شما چی خود شما که این مطلب را خوندی عشق را چگونه تفسیر

می کنی؟منتظر پاسخ های شما هستم.)

خوشا شما که رسیدید تا حریم حضور

به نام عشق دل خویش شعله ور کردید

فرشتگان خدا در شراره رقصیدند                                                                                            

شبی که با غم و عشق وسپیده سر کردید .                     عشق

                                                                                                

 

 


¤ نویسنده: سحر

نوشته های دیگران ( )

ساعت 11:33 صبح شنبه 86/3/5

این مطلب پاسخی است به یکی از دوستان پارسی بلاگ ،که هشداری داده بود مبنی بر اینکه این سیستم به زودی تبدیل به وب سایت جنگ و.. می شود واین امر را یک فاجعه دانسته .اما دوست عزیز باید بدانید :

قلم ودیعه ای است به امانت ،قلم راهنماست ،قلم سلاح است وقلم...

قلم وسیله است برای ایجاد تعهد ،به راستی قلم چیست که خداوند در قران به آن قسم یاد می کند ؟

چه زیباست قلمی که در دست اهلش باشد

قلمی که در دست متعهدش باشد

وچه زشت است است اثر قلمی که در دست نااهلش باشد

که خواسته یا نا خواسته این امانت الهی را به مسلخ می برند

وچه بسیارند قلم هایی که ممکن است خرابه ای راآباد ،آبادی را خراب ،بی گناهی رامحکوم وگناهکاری رامعدوم

حقی راادا

وناحقی راروا کند .

دوست عزیز نمی دانم چرا نوشتن از جنگ وظهور را فاجعه می دانید وآنرا منتسب به خشک مذهبان ومتعصبان می دانید .

جنگ هشت ساله ما چه خوب باشد چه بد ،چه زشت باشد چه زیبا ،چه ماآن را دوست داشته باشیم ،چه از آن متنفر باشیم ،پدیده ایست که به وقوع پیوست .واقعه ای بود که جامعه ما هشت سال شاهد آن بود .جنگی خانمان سوز که از کشته های ما پشته ساخت .هر چه بود رنج بود ودرد ،مصیبت بود واه .آهی گداخته از ژرفای روح .

از سوی دیگر جنگ چون تدافعی بود ،میدانهای رزمش ،پر حماسه بود وغرور ،پر ایمان بود وتقوا ،نور بود وروشنای امید ،امیدی که با ذره ذره نجات خاک میهن از گامهای تجاوز دشمن ،شعف وغرور ملی را بر همه قلب های شکسته وجنگ زده می پاشاند .

جنگ ما نیز همانند همه جنگ ها سکه ای دو رویه داشت ،بله همه ما می دانیم هیچ جنگی مقدس نیست آنچه تقدیس می یابد دفاع در برابر تجاوز است .به حق جنگ ما جنگ کوچکی نبود .

هر چه بود این جنگ گذشت وماحالا خاطرات آن را مرور می کنیم .سینمای جنگ داریم ،موزه های جنگ ،همایش هاویادواره هایی ازشهدا و.... وچه اشکالی هست اگر سایت یا وبلاگ جنگ داشته باشیم وبه یاد آنروز ها ،آن همه

عزت وبزرگی که هر کدام می تواند سر لوحه کار همه ما وحتی مسئولین باشدقلم بزنیم.

جنگ

¤ نویسنده: سحر

نوشته های دیگران ( )

ساعت 2:51 عصر سه شنبه 86/3/1

از درد می خروشم،از غم می سوزم،ومی بینم که حیاتم دود می شود وبه آسمان می رود ،می بینم که فرزندانم ،برادرانم به خاک وخون می غلتند ،می بینم که سنگ را بسته اند وسگ را گشاده اند ،هر لحظه خبری مدهش فرا می رسد ،رنجی وشکنجه ای بر قلب مجروحم،فشاری بر پای خونینم ،اشکی در گوشه ی دیدگانم،سوز وجوشی در همه اعصابم ،بدرگاه خدا دعا می کنم ،دعایی که در حلقومم می سوزد ،دعایی که از عصاره وجودم سرچشمه می گیرد ،دعای یک آدم دردمند ودل شکسته ،دعای مسئولی که مستأصل شده ،دعای فرماندهی مجروح که نیرویی در دست ندارد . خدایا ،من ،بنده تو ام ،من از خود چیزی ندارم که بخاطر خود فکر کنم .من باز یافته ام،من کشته ام ،من رفته ام ،دیگر منی از من وجود ندارد ،اما آنچه از آن رنج می برم سرنوشت مستضعفین است ،سر نوشت انقلاب است ،سر نوشت ملت است ،سرنوشت جوانان بیگناهی است که همه روزه به خاک می غلطند ،ناراحتم که یک قصاب کثیف با پنجه های خونین خود رسالت مقدسی را بسقوط بکشاند ،خدایا ،چگونه شاهد باشم که حق بمیرد وظلم وکفر وجهل ،قهقهه های مستانه سر دهد وخدا وپیغمبر را مسخره نماید ،ومستکبرین دنیا نابودی حق پرستان را جشن بگیرد وبا خیال راحت به مکیدن خون بینوایان وریختن خون آزاد مردان بپردازند .

خدایا اگر می خواهی مرا بگدازی ،حاضرم ،اگر می خواهی مرا قربانی کنی ،با کمال آرزو ،اسماعیل وار آماده ام،اما ای خدا چگونه اجازه می دهی که این جوانان پاک مثل برگ خزان بر زمین بریزند ؟

چگونه راضی می شود که بچه های بیگناه قطعه قطعه شوند؟ چگونه .

                                               نوشته ای از شهید دکتر مصطفی چمران


¤ نویسنده: سحر

نوشته های دیگران ( )

ساعت 4:10 عصر یکشنبه 86/2/30

روزی شخصی که شاهد خروج پروانه ای از پیله اش بود منفذ کوچکی رادر پیله دید که پروانه تلاش می کند از آن خارج شود وعلیرغم سعی وکوشش فراوان نمی تواند از پیله خارج شود . شخصی که جدال  پروانه را برای خروج میدید تصمیم گرفت برای کمک به پروانه با قیچی منفذ پیله راباز کند تا شاپرک راحت وآسان از آن خارج شود . پروانه خارج شد اما با کمال تعجب به جای آنکه بالهایش را باز کند واماده پرواز شود شروع به خزیدن کرد ونتوانست پرواز کند .محدودیت پیله وتلاش لازم برای خروج از سوراخ آن ، راهی است که خدا برای ترشح مایعاتی از بدن پروانهبر روی بالهایش قرار داده بود تا پروانه بعد از خروج از پیله بتواند پرواز کند .

گاهی تلاش همان چیزی است که در زمین نیاز داریم .اگر خدا اجازه میداد بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم ،فلج می شدیم ،به اندازه کافی قوی نبودیم وهرگز نمی توانستیم پرواز کنیم .من قدرت خواستم خدا مشکلات را بر سر راه من قرار داد تا قوی شوم . من دانایی خواستم خدا به من مسئله داد تا حل کنم .من سعادت خواستم خدا به من قدرت تفکر وقدرت فهم داد .من جرأت خواستم خدا موانعی بر سر راهم قرار داد تا بر آنها غلبه کنم .من عشق خواستم او افرادی را به من نشان دادکه نیازمند کمک بودند .من محبت خواستم خدا به من فرصتهایی برای محبت کردن داد .من به هر چه خواستم نرسیدم اما به هر چه نیاز داشتم رسیدم زیرا که خداوند من حکیم بود .


¤ نویسنده: سحر

نوشته های دیگران ( )

ساعت 3:12 عصر شنبه 86/2/29

 

به رغم کور دلانی که منع عشق کنند

                                                   جمال چهره او حجت موجه ماست


¤ نویسنده: سحر

نوشته های دیگران ( )

ساعت 3:0 عصر شنبه 86/2/29

حکایت

درویشی مستجاب الدعوة در بغداد پدید آمد .حجاج یوسف را خبر کردند .بخواندش وگفت :دعای خیری بر من بکن .گفت:خدایا !جانش بستان .گفت:از بهر خدا این چه دعاست؟گفت :این دعا خیر است ترا وجمله مسلمانان را .

ای زبردست زیر دست آزار

                                     گرم تا کی بماند این بازار ؟

بچه کار آیدت جهانداری ؟

                                    مردنت به که مردم آزاری


¤ نویسنده: سحر

نوشته های دیگران ( )

ساعت 11:31 صبح چهارشنبه 86/2/26

اینم یه عکس از رهبر انقلاب اسلامی.

¤ نویسنده: سحر

نوشته های دیگران ( )

3 لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
3
:: بازدید دیروز ::
4
:: کل بازدیدها ::
58163

:: درباره من ::

نگاه منتظر


:: لینک به وبلاگ ::

نگاه منتظر

:: آرشیو ::

عدالت
حجاب
می آیی
تابستان 1386
بهار 1386

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

manna
موعود شایسته
بهجان / behjan
از همه جا خبر

:: لوگوی دوستان من::









::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::